گذری کن به سوی ما گذری


نظری کن به حال ما نظری

بر در می فروش معتکفیم


خوش مقامی شریف و نیک دری

لیس فی الدار غیره دیار


نیست جز وی در این سرا دگری

آتشی در دل است و جان سوزد


دم گرمم کند از او اثری

رند مستیم و بی خبر ز جهان


که رساند به بی خبر خبری

با من از حور و از بهشت مگو


چه کنم بوستان مختصری

بندهٔ سید خراباتیم


شدم از بندگیش معتبری